زندگینامه شهید جواد حیدریان(اسبوکلا بابل)

در فروردين 1365 بمدت 16 الي 17 روز به مرخصي آمده و در اين ايام اعضاء خانواده را وادرا نمود كه با هم ناهار و هم شام به منزل بستگان دور و نزديك مهماني بودند. در روز شنبه 24 فروردين همان سال پس از پايان مرخصي از بابل به تهران و غروب همان روز با قطار از تهران حركت كرده و روز يكشنبه به شهر دهلران رسيدند. در اين شهر بطور تصادفي و جداگانه آقايان رضا اسدپور فرزند حاج مهدي و يوسف حاجي نيا فرزند شعبانعلي را ديده و هر دو نفر اذعان داشتند كه چند روزي است در منطقه شما جنگ شديدي بين نيروهاي ايراني و عراقي است و به علت خطرناك بودن از شهيد خواستند كه برگردد و به منطقه خدمتي خود نرود. اما ايشان گفتند كه با عده اي از هم خدمتي هايشان حدود 5/13 ماه با هم در يك منطقه بوده و بالطبع يك وابستگي و صميميت خاصي بين آنها بوجود آمده من چطور آنها را تنها بگذارم. صبح روز دوشنبه به محل خدمت خود رسيده و در ساعت 30/10 صبح همان روز يعني 26/1/65 با حمله هوائي هواپيماي عراقي از ناحيه گردن و كتف و پشت سمت چپ با اصابت تركش راكت شهيد شدند. تمام دوستان او غير از يك نفر به نام قاسم رضاپور كه اهل روستاي زردآب آمل بوده حتي فرمانده شان شهيد شدند. آقاي رضاپور بعد از شهادت ايشان در آخرين روز مرخصي خود به منزل ما آمده طوري كه از شدت ناراحتي در دم در منزل نشسته و بسيار گريه كردند.

مادر شهيد جواد حيدريان در آن لحظه گفتند كه جوادم را نزد شما سپرده بودم كه نامبرده از شدت ناراحتي لحظه اي نمي توانست حتي صحبت كند و تنها جمله اي كه گفتند اين بود كه معلوم نيست، اگر خدا بخواهد ما هم نزد ايشان خواهيم رفت. دليل دير آمدن شان را اين گونه بيان كردند كه سخت بود كه بيايند و جواد را نبينند. تعدادي از وسايل شخصي و مبلغي پول كه دستي از شهيد جواد حيدريان گرفته بودند را خواستند تحويل خانواده دهند. اما خانواده حيدريان از پذيرش پول خودداري كرده و خواستند كه اين مبلغ را صرف رزمندگان جبهه و جنگ كنند.

قبل از رفتن قول داده بود كه در اولين فرصت كه به مرخصي آمده سري  به خانواده شهيد بزنند اما با گذشت چند ماه خبري نشد، پس از پيگيري ها متوجه شديم كه ايشان هم چند روز بعد در همان نقطه شهيد شده و به هم رزمانش پيوست.

گفتم چشمم،گفت براهش ميدار     گفتم جگرم،گفت پرآهش ميدار

گفتم كه دلم،گفت چه داري در دل  گفتم غم تو،گفت نگاهش ميدار

در پايان به اطلاع مي رساند كه خبر شهادت شهيد جواد حيدريان را نيروهاي كميته آن زمان به اطلاع خانواده رساندند. اهالي روستاي اسبوكلا مراسم تشيع جنازه و ساير مراسم را هر چه باشكوه تر برگزار كردند كه جا دارد از تك تك آنها تشكر بعمل آيد.

از تو تا من هزار دره ره است

من به راز شنفته مي مانم

تو به شعر نگفته مي ماني

                                                                                                والسلام عليكم و رحمـته الله و بركاته

                                                                                                   (( خانواده شهید جوادحیدریان))